جناب محمد کشاورز از مجله کتاب هفته، نگاه پنجشنبه در خصوص فیلم برف روی کاج ها با من گفتگویی برای بخش پرونده ویژه فیلم انجام دادند که در شماره چهل و هشت این مجله، خرداد نود و دو منتشر شد. این گفتگو را که فکر می کنم تا حدودی به درد جوانان مخاطب فیلم می خورد این جا نیز می گذارم.
1. چه شد که بعد از چندین وقت دوباره شما را در سینما دیدیم آن هم به عنوان بازیگر؟ یعنی در فیلم برف روی کاجها چه جذابیتی برای شما وجود داشت که قبول کردید جلوی دوربین بروید؟ فیلمنامه ، گروه ، بازیگران یا....
خب در وحلهي اول شخصيت متين و دوست داشتنيي پيمان معادي و آگاهي و تسلط او به سينما، بعد فيلمنامه قرص و محكمي كه نوشته بود و نهايتاً مجموعهي شرايط حرفهاي و محترمي كه تهيهكننده با سابقهاي مثل آقاي ساداتيان براي توليد يك فيلم موفق فراهم كرده بود.
2. با اینکه نقش شما در این فیلم زیاد نبود اما نقش یکی از مهمترین و تاثیر گذار ترین کارکتر ها را بازی میکردید، بعد از دیدن فیلم با مردم، شما با چه برخوردی روبه رو شدید؟ شخصیت (( علی )) برای مردم یک شخصیت واضح و کامل بود؟
نكتهاي كه شما ميفرماييد از برجستگيهاي فيلمنامه بود. ديده شدن زياد در يك اثر نمايشي اگر همراه با منطق دراماتيك نباشد، مخاطب را دلزده و كسل ميكند. يكي از جذابيتهاي اين شخصيت همين بود كه با حضور كم، اثري دايم، سراسري و ماندگار دارد. وقتي همراه تماشاگران فيلم را ديدم، سكانس برگشت علي و حضور او در خانهي دوست رؤيا، با آن زمينهچيني حساب شده در طول فيلم و در موقعيتي كه مطلقاً انتظار ديدن او را نداشتيم عكسالعمل و برخورد همه حيرتانگيز بود. همراه با اصواتي ناشي از تعجب. دقت كه بكنيم در هر نمايش تماشاگران نسبت به اين برگشت، واكنشهاي متفاوتي نشان ميدهند. مهم اين است كه در مورد اين شخصيتِ نمايشي بي عكسالعمل و بيتفاوت نيستند. و اين يعني كه نويسنده و كارگردان شخصيت را خيلي حساب شده خلق كرده است.
3. آیا به نظرتان موضوعی که در این فیلم مورد برسی قرار میگیرد ( خیانت ، بیوفایی ) مشکل بزرگ و اصلی حال حاضر ماست؟ به هیچوجه نمیگویم که اتفاق کوچک و کم اهمیتی است اما آیا به نظر شما قبل از آن احتیاج نداریم به مشکلات دیگری بپردازیم؟ و اگر هست آن مشکلات کداماند؟
موضوع فيلم همانطور كه گفتيد، خيانت يا بيوفايي مشكل اصلي و پايهايي جامعه ما نيست ولي به نظرم يكي از مسائل بزرگ، اساسي و از بيماريهاي مهلك دوران و منشأ بسياري از معضلات ما، مناسبات اجتماعي و خانوادگي ماست. البته اين به آن معنا نيست كه اين معضل تازه متولد شده يا در آينده بالكل ريشهكن خواهد شد. ما به عنوان توليد كنندگان آثار فرهنگي و هنري به سهم خود و دامنهي تأثيري كه ميتوانيم بگذاريم، وظيفه داريم جامعه را به سمت و سوي صداقت، اجراي عدالت و پايداري در عهد و پيمان سوق دهيم. وظيفه داريم پيامدهاي جفا و سستعهدي را گوشزد كنيم. هولناكيي پيامدها و نتايج تصميمهاي غلط و بوالهوسانه را نشان دهيم و اثري جذاب، پاك و عبرت آموز خلق كنيم. اين كه چه مسئلهاي در اولويت قرار دارد برميگردد به نگاه خالق اثر. هركس ميتواند يك يا چند مسئله را در اثر خود بازتاب دهد. بالطبع قرار نيست و نميشود تمام ناهنجاريها را در يك فيلم نشان داد. اگر به يك موضوع به شكلي درست و اثرگذار پرداخته شود بسيار بهتر از اين است كه به شكل شعاري يا فرمايشي بخواهيم سر و ته همه مسائل را هم بياوريم و روي تركهاي فراهم آمده از ناتواني در پاسخ دادن درست يا درمان صحيح نابسامانيها، ماله بكشيم بعد به خودمان پاداش بدهيم كه مسائل بشريت را حل كرديم.
4. بیاید کمی از فیلم فاصله بگیریم ، اگر بخواهیم کمی از دورتر به این داستان نگاه کنیم به نظر شما (( علی )) در فیلم مقصر است؟ اگر جوابتان مثبت است مگر غیر از این است که به حرف دل نمیشود جواب منفی داد ، یعنی کاری که دقیقاً علی کرد؟
چه فاصله بگيريم و چه نگيريم داستان پايهي فيلم داستان مردِ فيلم نيست. مرد فيلم شخص بازي است و شخصيتي است در خدمت درام براي زدن جرقه و ايجاد دلهره و نگراني و به قولي بند كردن قلاب ماهيگيري درام. علي در خدمت شخصيت محوري و اصلي يعني رؤياست. قصهي اصلي، بازتاب عمل يك مرد است و تأثير آن بر زندگي و مناسبات همسرش. اين كه همهي ما در هر لحظه در حال امتحان پس دادن هستيم. در معرض آزمون طوفان بيامان وسوسه و انتخابايم و بر روند زندگي اطرافيان خود تأثير داريم. در زن محوريي فيلم بيخبر و به شكلي ناگهاني در خلاً و بيكسي رها ميشود؛ براي همين تمام لحظاتِ فيلم دوربين همهجا همراه رؤيا است نه علي. در ذات، ابداً بحثِ دنبال مقصر گشتن در فيلم مطرح نيست. مرد فيلم ميتواند به هزار و يك دليل پسنديده يا ناپسند از نظر خودش و ديگران تصيم به ترك زندگي بگيرد، مهم شهامت و جسارت قبول پيامدهاي اين تصيم است. براي مرد در پايان و پس از بازگشت، اصل اين است كه حالا با اين درّهي هولانگيزي كه در زندگي زناشوئياش ايجاد شده چه ميكند. و اين سؤال جواباش وسعتي به اندازه تكتك تماشاگران فيلم در اقصي نقاط عالم با جهانبينيهاي متفاوت دارد.
5. به نظر شما فیلمهایی مانند برف روی کاجها به صورت خاص برای چه مخاطبانی ساخته میشوند و هدف از ساخت اینچنین فیلمهایی چیست ؟ قرار است تلنگری به جامعه زده شود ؟ قرار است نتیجه اخلاقی ای گرفته شود؟
طبعاً هر فيلم و هر اثر هنريي جدي مثل اين فيلم هدفي را دنبال ميكند با دامنهاي گسترده از تأثيرگذاري بر مخاطب. مخاطبان اين فيلم هم به اندازه فهم و درك و حساسيتهايي كه دارند ميتواند نامحدود يا محدود باشد. مهم اين است كه چه آنها كه با اينگونه مسائل درگيرند يا مستقيماً مواجه ميشوند و يا نميشوند خود را در اين موقعيّتِ عبرتآموز قرار ميدهند. هركس با خود ميانديشد اگر من در اين شرايط قرار گيرم چگونه عمل ميكنم. اين كه از يك اثر هنري حتماً و لزوما بايد نتيجه مشخص اخلاقي گرفته شود يا تلنگري بزند ديگر برميگردد به ضمير مخاطب كه چه مقدار خود را نيازمند پيام يا آسيبپذير حس كند. اين فيلم قطعاً به دنبال پند و اندرز دادن و نصيحت كردن نيست كه اگر بود فيلمي سطحي و بيمايه از آب درميآمد. فيلم موقعيتي را پيشروي مخاطب خلق ميكند و او را به درون خود ميكشد، بعد او را همراه با سؤالي بزرگ رها ميكند. براي من نكته جالبي كه وجود دارد حس كلي فيلم است كه مطلقاً به دنبال سرگرم كردن يا گول زدن و به بيراه بردن تماشاگر نيست و باز اينگونه از آن استقبال ميشود و در خصوص آن بحثهاي عميق و جدي صورت ميگيرد. اين نشان ميدهد كه مخاطب جدي گرفته شدن را عميقاً ميپسندد. به نظرم براي مخاطب فهيم، داستان فيلم تازه پس از روشن شدن چراغهاي سالن نمايش شروع ميشود.
6. بازخوردی که قرار بود از این فیلم بگیرید به نظرتان حاصلشده ؟ یا به صورت کلی تر عرض کنم چون شما در زمینههای ادبیات ، نمایش و... هم فعالیت دارید به نظرتان در حال حاضر اصلاً میشود انتظار داشت از هنر بازخوردی دریافت کرد؟ یا صرفاً جهت سرگرمی و وقت گذراندن مردم کاربرد دارد.
تا اينجا به نظر حداقل براي من خيلي بيشتر از توقع اوليه بود. اين كه رسالت هنر چيست و چه انتظاري از آن ميتوان داشت بحثي است كه در اين مقال كوچك و اين مجال اندك نميگنجد، تازه با اين دانش كم من. اما مختصر بگويم به دليل تصديگريي كاملاً دولتي بر امر حساس هنر و انديشه و گمارده شدن اشخاص بعضاً كم بضاعت و بيذوق بر گلوگاههاي فرهنگي- هنري و از همه مهمتر نگاه فرمايشي و دستوري و در بعضي مواقع امنيتي داشتن بر امور خلاقه و ذوقيات، مطلقاً هنر و فعاليت فرهنگي را ناتوان از اثرگذاري گسترده، فراگير و ماندگار ميبينم. ما نه با فرهنگمان زندگي ميكنيم، نه با هنرمان. زندگي ما نوعي اداي زندگي است. از سرمايههاي قبل مصرف كرده و چون مايهي هنر ناب و فرهنگ بومي و شاداب در جريان امور خرد و كلان ما جاري نيست، به تعبير زنده ياد حسين پناهي: زندگيمان چيزي شبيه زندگي است.
7. شاید این سؤال به نوعی تکمیل سؤال قبل باشد ،شخصی میگفت هرچقدر هم در یک فیلم دو ساعته سعی کنیم که حرفی بزنیم ، در یک نمایش خلاقیت داشته باشیم که مردم را جذب کنیم یا هر چیز دیگری ولی وقتی مردم به خانه میرسند هجوم سریال های سطح پایین ترکی اجازه فکر کردن به مخاطب را در مورد نمایش یا فیلمی که دیده نمیدهد و ذهنش را پر میکند از مزخرفات... ، به نظرتان در حال حاضر و با این شرایط فعالیت هنری کردن فایدهای دارد؟
از اين نكاتي كه ميفرماييد به عنوان عضوي از جامعهي فرهنگي احساس خطر ميكنم ولي مطلقاً نگران نيستم. اگر تاريخ سرزمينمان را بخوانيم متوجه مقاطع بس تاريك، هجوم و هجمه و اشغال اين كشور ميشويم، با اين حال هميشه وقايع تلخ و ناگوار باعث ساخته شدن نسلها شدهاست. اين ماجراي ماهواره و سريالهايي كه فرموديد به زودي دچار مرگِ زودرس فرهنگي خواهند شد. اصلاً شكل و شمايل محصولات فرهنگي دگرگون خواهد شد. ما به زودي بر بستر نقاط ضعفي كه طي سالهاي اخير داشتيم، درختان تناور ميرويانيم. اين را تجربههاي متعدد تاريخي به ما ميگويد. با اين كه معتقدم از ظرفيتهاي پيدا و ناپيداي هنر و هنرمندي به اندازه استفاده نميشود و فقط وقت هنر و هستي به باد ميرود ولي عليرغم اين عميقاً معتقدم اين اتفاقات نافي مسئوليتهاي ما نميشود. هركدام از ما وظيفه و مسئوليت ويژه و منحصر بهفردِ خود را داريم. اتفاقاً اگر توانستيم از محدوديتها و اما و اگرها و بلاتكليفيها فرصتهاي خلاقه و قلمروهاي تازه فكري فرهنگي ايجاد كنيم هنر كردهايم. والا اگر شرايط صددرصد محيا باشد كه همه ذوقمرگ شده و دچار فلج ذهني ميشويم، ميرويم سينهي آفتاب مينشينيم به لم دادن. يادمان باشد از كجا به كجا رسيدهايم. همهي اين بحثها كه ميكنيم بسته به توقعات ما در بستر زمان بالا و پايين ميرود يا كم و زياد ميشود. آگاهي با خودش توقع ميآفريند. ابزار نوين ارتباطي در انبوهي و انباشتگيي اين توقعات، فوقالعاده تأثير دارد. زماني در مكان يا جغرافيا زندگي ميكرديم و عقب و جلو ميرفتيم، حالا در بستر زمان. زمان اينك ارزش كيفيي بيشتري نسبت به قبل پيدا كرده است. همهي اينها وظيفهي ما را صدچندان ميكند.
8. بیایید برویم سراغ جوانها که تعداد زیادیشان مخاطب مجله ما هستند ، مشکلاتی که در فیلم از آنها حرف زده میشود ( خیانت ، دروغ ، بیوفایی ، ساده گرفتن عشق و ... ) به نظرتان در جوانها به خصوص نسل جدید که تازهوارد جامعه شدهاند تا چه حد وجود دارد ؟ با توجه به امکاناتی که از طریق اینترنت ، شبکههای اجتماعی و... در اختیار آنها قرار دارد و همه اینها باعث میشود راحت تر هویت واقعی خود را پنهان کنند.
آرزو ميكنم نسل جوان هم با اين فيلم اراتباط عميق برقرار كرده و برايشان راهگشا باشد. بفهمند اگر تمايل دارند در آينده دروغ نشنوند، از هماكنون تمرين و تلاش كنند دروغ نگويند؛ حتي كوچك. منشاً دروغهاي بزرگ و كلان، همين دروغها، پنهانكاريها و خيانتهاي بهظاهر ساده و گذرا به ويژه در واحدِ محدود خانواه است. شايد به جرأت بتوان گفت پيام فيلم براي جوانان اگر با دقت بنگرند بيشتر از ديگران است. پيامي كه در فيلم بهعمد در زير متن بيان ميشود. اينكه پنهانكاري، دروغ، فريب و دورنگي لاجرم روزي چهره عيان ميكند و رسوايي و تنهايي ببار ميآورد. دختر جوان فيلم كه با تحميل خود به علي زمينهي ترك زندگي چهاردهسالهي او را فراهم ميكند؛ يا انگيزه علي براي هجرت ميشود در نهايت چه نصيباش ميشود؟ چيزي جز بدنامي، تنهايي و غربت و از دست دادن همهچيز؟ اگر دقت كنيم آسيب عمده و مهيب را اتفاقاً آن دختر جوان ميبيند. در فيلم به تصّور من پيمان معادي با هوشمندي اين بخش را درست مثل واقعيت زندگي، بيپردهدري، پنهان از چشمها بازگو كرده است شايد هم بهتر است بگوييم شرافتمندانه در پرده گفتهاست. چون نشان دادناش قطعاً تأثير دهشتناك تصّور كردناش را نداشت. برگشت علي به زندگي پيامي مهم براي آن جوان دارد. اين كه علي و عليها ممكن است درگير هوسي زودگذر شوند. ممكن است طراوت و زيبايي و جذابيتهاي جواني آنها را وسوسه كند ولي شخصيت علي در فيلم چون تعمق ميكند حاضر نيست زندگي چهاردهساله را رها كرده و با بيتجربگيها و تمايلات يك جوان با نصف سن خودش باقيي عمر را شروع كرده و يا سركند. اين كه جوانان بفهمند هوسها عمري كوتاه دارند و چون برآورده شدند در خود خفه و نيست ميشوند. اتفاقاً اين فيلم با توجه به نحوهي زندگي اين نسل كه نسبت به نسل قبل از خود و نسلهاي پيشين قيد و بندها را برنميتابند بيشتر پيام دارد. مسائل جوانان امروز پابهپاي پيچيدگيهايي كه دارد به نظر بسي هولناكتر است. چون به خود وانهادگيي بيشتري دارند. چون بيش و پيش از عقل و تجربه، احساس و هورمون برايشان تصميم ميگيرد. در فيلم اگر نيك بنگريم سرنوشت دو سه جواني كه به داستان اصلي گره خورده بسيار تراژيكتر از دو شخصيت اصلي است.
9. به نظر شما راه حل برای این جوانان چیست؟ گرفتن این امکانات از آنها؟ فرهنگسازی تدریجی ؟ یا...
جواب به اين سؤال شما فرصتي ميخواهد به پهناي فلك. واقعيت اين است كه فهم درست معضلات جوانان و نحوهي برخورد يا بهرهگيريشان از ابزار نوين توسعه و ارتباطات نيازمند پژوهش و تحقيق علمي درست است، چيزي كه انگار از اساس پروندهاش را بيرون از در جاگذاشتهايم. ضمن آنكه من در موقعيتي نيستم كه بتوانم جواب درخور و جامعي به اين پرسش اساسيي شما بدهم. نقداً آنچه ميفهمم اين است كه با روزمرگي، همه چيز و همه كس را به حال خود رها كرده و براي هيچ چيز برنامه هدفمند، فراگير و درازمدت نداريم. بيشتر صورت تمامي مسائل را ناشيانه پاك ميكنيم. شايد سادهترين راه حل همانا برخورد چكشي و قهريي حذف باشد– كه اتفاقاً حذف هزينهاي بهمراتب بيشتر نسبت به فرهنگسازي دارد- ولي تجربه نشان داده حذف يا ممانعت نامعقول و عجولانه، نه تنها مشكلي را حل نميكند بلكه مسائل را پيچيدهتر ميكند. بله من هم عميقاً معتقدم بايد فرهنگسازي كرد. بايد جوانان را در مقابل هجوم بيامان تكنولوژي كه لاجرم با خود فرهنگ ويژهاش را همراه ميآورد واكسينه كرد ولي چگونه؟ كي و با كدام روش؟ توسط چه كساني و در چه شرايطي؟ با كدام هدف و با چه سطحي از درك و شعور؟ با كدام جايگزين؟ براي همين فكر ميكنم بهتر است فرصتي فراهم كنيم كه به اين پرسش و پرسشهايي از اين دست اهل فن و متخصصين مستقل مسائل جوانان پاسخ دهند.
10. من دیگر سؤالی ندارم خودتان اگر فکر میکنید باید نکته را بگویید مجله ما تریبون شما خواهد بود.
اجازه دهيد قطعه شعر كوتاهي تقديمتان كنم كه عصارهي حرف فيلم و بحث ماست:
وقت نياز تار نتند عنكبوت اگر، عنكبوت نيست.
اوج نگيرد پروانه گاهِ شوق،
دام نباشد، بر شايد عبور؛
پروانگي توهم است
بر عكس رود.