آينه، حدِ واسطِ بود است و نبود.
در نظم نمايشی، پسِ همه چيز رو به زوال است.
نردبان، تا كجا حقيقت دارد؟
ثابت كرد نمیشود ثابت كرد.
بالا در عمق ماست؛ بيا استخراج شويم!
راست و دروغ را با نخ نامردمرئی بههم ناكوك میزنند.
مغروق طغيان سراب میشود آنكه با پيشفرض دنبال حقيقت است.
نتوانستن ربطی به نخواستن ندارد.
افراط در تعادل، افراط در افراط است.
كر، صدابين است؛ كور صداياب؛ شنوا دهنبين!
چشمِ عناد گفت: آينهاي نيست؛ در انعكاس ذهن كور.
عدهای پُز آنچه ممكن است در آينده بشوند میدهند.
ريا منع و مانع را در روشنی، دور میزند.
آنقدر شناختمت كه بفهمم نخواهیام شناخت!
در آشيان شهرت، حقيقتِ بی دروغ جا نمیشود.
شبهِخاطره نويسی يعنی نقل آنچه بايد بود نه آنچه بود.
در كودكی چشم میبستيم تا ديگران را نبينيم؛ در بزرگی، تا نبينندمان!
حق با ماست تا حق با ماست.
دستِ سبز مداد را هم میروياند.
گِل داری؛ مختاری ديوار بسازی يا ديوارتر.
در ذهنِ هر عتيقه تلنباری از خاطراتِ نيماخته نهفتهاست.
کينهی کور، پُتکِ آهنگر را به جان چکش مسگرها میاندازد.
كُتُبِ قطور، پرخوردانش ترند؟
پر می گويد ولی پر نمی گويد.
بهينْ گفت آن گفت كه در گفت نگنجد.
معيارهاي روز، احتمالاً ديروز به ما خواهد رسيد.
گاهی زورِ ممكن، حرص ناممكنی را درمیآورد.
كتابِ چاپلوس تا هزار چاپ، نانوشته است.
از مجموع چند ناقص هيچ كاملی به وجود نمیآيد.
به لطف مخالفتِ ديگران، چيزي ميشويم؛ اگر قابل مخالفت باشيم.
خودرأي آنقدر خوانده كه بداند تا اول شخص مفرد بيشتر كاربرد ندارد.
رابطهِ عقلانيت و سرسپردگي، مثل رابطهِ آنچه بايد باشد و آنچه هست است.
سكون، نشخوارِ خاطره است.
نادان، سلسهحماقتها را تجربه مینامد.
حرص لج را درمیآورد، دوگانگیهای لجآور.
قامت، نشسته میرقصد، وقتی كه جَست ممنوع است.
خوشبينی و بدبينی دوقلوهاي با فاصلهی شيفتگیی مفرط اند.
آلودگی، ذهناش آلودهاست.
اگر، اگر اصالت داشت، شايد، اصيل بود.
باخدا، به نقدِ ناخدا محتاج است؛ و خدا به هيچكدام.
مدام خواهان تغييراتي هستيم كه تابِ تحميلاش را نداريم.
ستايش میكنم دستهايي را كه ستايش میكنند دستهايی را كه...
آينه، حدِ واسطِ بود است و نبود.
خودخواهیی آينه در آينهی من كو؟!
چشمِ كدام آينه، چاپلوسِ خودپسند است؟
از ديدِ جيوه، اصل آينه است، تصوير، بود بود، نبود نبود!
از ديدِ خدا فروش، هركه برداشت نابي از خدا دارد، ملحد است.
تمام مشكلات حل شد؛ الا دروغ گفتن!
دروغِ سينما، حقيقتِ مجازی جذّابی است.
شيشه ديگر بينی و آينه خودبينی مینماياند.
به معشوق صفاتِ دلخواه را الصاق میكنيم.
کتابِ قانون، عکسِ کُتُبِ آسمانی صعود میکند.
من كدام منام؟
همه عين هميم، فقط يكی نيستيم.
بهترين دروغ، دروغ با جزئيات است.
فلسفه را با تكيه بر اصول فلسفی رد كرد.
اكتشاف، نوعي كشفِ رمزِ پساندازِ هستي است.
در نظم نمايشی، پسِ همه چيز رو به زوال است.
استدلالها در كدام ترازو سبكْسنگين میشوند؟
هر قاب آينه عكسي است، برای هركس، جدا جدا!
چهقدر ضربدرتقسيم ديگران، منهای جمع میشويم.
از ديد كافرِ قانون، اكثريّت، گمراهاند، اقليّت، نميفهمند.
ديده بياور، چراغها هستند!